درست حدس زده بودم، میدانستم اگر کلاه کاموایی بر سر بگذارم به پیشداوریهای غلط مردم دامن میزنم، و آنها بازهم معلولیت مرا به حساب تنگدستی و نداریم میگذارند.
عصر شد از دانشکده بیرون آمدم، آن روز آخرین روزی بود که در دوره کارشناسی سر کلاس رفتم. سوز برف میآمد کلاه را بر سرم گذاشتم و به راه افتادم، به یاد پدرم افتادم نخستین روزی که به دانشگاه آمدیم پدرم کارت دانشجویی را به دستم داد و گفت: “خستگیام در رفت.” پدری که دوازده سال با نظام آموزشی مبارزه کرد تا پسر معلولش در مدرسه عادی تحصیل کند.
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم.
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست میدهیم درست است؛ اما چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد میزنیم؟ آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد میزنیم؟
شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید
محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید
خطوط منحنی خنده را خراب کنید
طنین نام مرا موریانه خواهد خورد
مرا به نام دگر غیر از این خطاب کنید
دگر به منطق منسوخ مرگ می خندم
مگر به شیوه ی دیگر مرا مجاب کنید
در انجماد سکون ، پیش از آنکه سنگ شوم
مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید
مگر سماجت پولادی سکوت مرا
درون کوره ی فریاد خود مذاب کنید
بلاغت غم من انتشار خواهد یافت
اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید
پشت شیشه برف می بارد پشت شیشه برف می بارد در سکوت سینه ام دستی دانه ی اندوه می کارد مو سپید آخر شدی ای برف تا سرانجامم چنین دیدی در دلم باریدی…ای افسوس بر سر گورم نباریدی چون نهالی سست می لرزد روحم از سرمای تنهائی می خزد در ظلمت قلبم وحشت دنیای تنهائی دیگرم گرمی نمی بخشی عشق،ای خورشید یخ بسته سینه ام صحرای نومیدیست خسته ام،از عشق هم خسته بعد از او بر هرچه رو کردم دیدم افسون سرابی بود آنچه می گشتم به دنبالش وای بر من،نقش خوابی بود ای خدا بر روی من بگشای لحظه ای درهای دوزخ را تا به کی در دل نهان سازم حسرت گرمای دوزخ را؟ بعد از او دیگر چه می جویم؟ بعد از او دیگر چه می پویم؟ اشک سردی تا بیفشانم گور گرمی تا بیاسایم پشت شیشه برف می بارد پشت شیشه برف می بارد در سکوت سینه ام دستی دانه ی اندوه می کارد
روزي كه كم ترين سرود بوسه است و هر انسان برايِ هر انسان برادري ست. روزي كه ديگر درهايِ خانه شان را نمي بندند قفل افسانه يي ست و قلب براي زنده گي بس است. روزي كه معناي هر سخن دوست داشتن است تا تو به خاطرِ آخرين حرف دنبالِ سخن نگردي. روزي كه آهنگِ هر حرف، زنده گي ست تا من به خاطرِ آخرين شعر رنجِ جُست و جويِ قافيه نبرم. روزي كه هر لب ترانه يي ست تا كم ترين سرود، بوسه باشد. روزي كه تو بيايي، برايِ هميشه بيايي و مهرباني با زيبايي يكسان شود. روزي كه ما دوباره براي كبوترهايٍ مان دانه بريزيم... *** و من آن روز را انتظار مي كشم حتي روزي که ديگر نباشم. ( احمد شاملو )
آرش گفت: زمین کوچک است. تیر و کمانی می خواهم تا جهان را بزرگ کنم…
بهآفرید گفت: بیا عاشق شویم. جهان بزرگ خواهد شد، بی تیر و بی کمان.
بهآفرید کمانی به قامت رنگین کمان داشت و تیری به بلندای ستاره.کمانش دلش بود و تیرش عشق...
بهآفرید گفت: از این کمان تیری بینداز، این تیر ملکوت را به زمین می دوزد.
آرش اما کمانش غیرتش بود و جز خود تیری نداشت.
آرش می گفت: جهان به عیاران محتاج تر است تا به عاشقان. وقتی که عاشقی تنها تیری برای خودت می اندازی و جهان خودت را می گستری. اما وقتی عیاری، خودت تیری؛ پرتاب می شوی؛ تا جهان برای دیگران وسعت یابد.
بهآفرید گفت: کاش عاشقان همان عیاران بودند و عیاران همان عاشقان...
آن گاه کمان دل و تیر عشقش را به آرش دادو چنین شد که کمان آرش رنگین شد و قامتش به بلندای ستارهو تیری انداخت تیری که هزاران سال است می رود...
هیچ کس اما نمی داند که اگر بهآفرید نبود، تیر آرش این همه دور نمی رفت!
سخن روز :مرد بزرگ وقار دارد اما متکبر نیست و مرد کوچک تکبر دارد ولی وقار ندارد کنفوسیوس
آن زمانها کز نگاه خسته مرغان دریایی وز سکوت ظلمت شبهای تنهایی و هنگامی که بی او جان من چون موجی از اندوه میشد قطره اشکی دوای درد من بود این زمان آن اشک هم پایان گرفته وان دوای درد بی درمان هم ماتمی دیگر گرفته آسمان میگرید امشب ساز من مینالد امشب او خبر دارد که دیگر اشک من ماتم گرفته او خبر دارد که دیگر ناله ام پایان گرفته او خبر دارد که دیگر ناله ام پایان گرفته
خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم.
دکتر علی شریعتی
بعضي از دوستان گرام مجبور كردن تا بگم گه من يه پسر هستم با نام مستعار ترنم
البته خودمو پشت اين نام مخفي نكردم فقط نگفته بودم كه پسرم
ولي پسر هستم دوستان